سلام كعبه! سلام
آستان سبز سجودم *** سلام قبله من! هستىام! تمام
وجودم
سلام عشق نجيبى كه
صاف و ساده و پاكى *** فداى نيم نگاهت تمام بود و
نبودم
شب است و بستهام
احرام اشك را به نگاهم *** شب است و منتظر يك طواف،
كشف و شهودم
رسيدهام به تو در
اوج عشق و شور و تغزّل *** رسيدهام به تو در اولين
پگاه صعودم
زلال و ساده و
بىپرده مىسرايمت امشب *** پس از گذشتن عمرى كه
پردهدار تو بودم
دلم كبوتركى بود از
نژاد تحير *** كه سر بريدهام آن را در آستان ورودم
به زير بارش چشمان
آشناى تو امشب *** چه پاك و آبى و آرام و مهربان شده
بودم!
مرا كبوتر اين گنبد
ستاره نشان كن *** كه روى بام تو معنا شود فراز و
فرودم
رسيده لحظه بدرود و
مثل لحظه احرام *** دوباره در تب لبّيك در گرفته
وجودم!
"بهجت فروغى مقدم
|