در انتظار ظهور

 

به نام مهربان

اي كه هزار، هزار شمع در انتظار يك نگاه تو سوختند . شوري است عشق تو و دلنشين غمي است به انتظار قدم‌‌هايت زيستن، بدان كه مصراع زندگيم با قافيه تو پايان خواهد يافت. بيا كه اگر تو بيايي تمامي شب‌هاي يلداي غم سپيده صبح را مهمان هميشگي دلم خواهد كرد... نمي‌دانم آيا دل كوچكم تا ظهور تو در تكاپو است يا تا غروب آرزوهايش چيزي نمانده.... اما ... غمگين‌ام و مي‌ترسم كه دلم از جنب و جوش بيافتد و تو نيايي.... افسوس، من و كلمات مجنونم شايد روز آمدنت را نبينيم من به همه كساني كه آن روز تو را مي‌بينند و در دو سوي خيابان‌ها قلبهاي سبزشان را به تو هديه مي‌دهند، حسوديم مي‌شود


«بسم رب المهدی»

 

آقاي من!

 

مولاي غريب و تنهاي من! مضطر فاطمه عليها السلام!

اسير آل محمد عليهم السلام ! پدر مهربان اهل عالم!

 

مي خواهم غربتت را حکايت کنم؛ غربتي که دوازده قرن است ريشه دوانيده؛ غربتي که اشک آسمان و زمين را جاري ساخته؛ غربتي که حتي براي برخي محبانت، غريب و ناشناخته است؛ غربتي که اجداد طاهرينت پيش از تولد تو بر آن گريسته اند.

 

متحيرم کدامين مصرع از اين مثنوي « هفتاد من کاغذ» را بازخواني کنم؟

کدام سطر، کدام صفحه و کدام فصل از مجلدات اين کتاب قطور را باز نويسم؟

 

من از تصوير اين غربت و غم ناتوانم.

 

از کجا آغاز کنم؟ از خود بگويم يا از ديگران؟ از نسلهاي گذشته بگويم يا از نسل امروز؟ از دوستان شکوه کنم يا از دشمنان؟ از عوام گلايه کنم يا از خواص؟

 

از آناني بگويم که خاطر شريف تو را مي آزارند؟ از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خونريز معرفي ميکنند؟ از آنها که چنان برق شمشيرت را به رخ مي کشند که حتي دوستانت را از ظهورت ميترسانند؟ از آنها که تو را به دور دستها تبعيد مي کنند؟ از آنها که به نام تو مردم را به دکه هاي خويش فرا ميخوانند؟ از آن ها که همواره بر طبل نوميدي مي کوبند و زمان ظهورت را دور مي پندارند؟ از آنها که تو را آنگونه که خود مي پسندند- و نه آنگونه که هستي و ميخواهي – نشان مي دهند؟ آنها که غيبتت را به منزله «نبودنت» تلقي مي کنند؟

 

مولاي من... گويا همه چيز، دست به دست هم داده است تا شما در غربت بمانيد! لشکريان ابليس هم روز و شب در کارند. نمي دانم چه کساني واقعا تو را و ظهور تو را مي خواهند؟ خدا مي داند و تو! اما اين را ميدانم که پس از گذشت دوازده قرن از شروع غيبت، هنوز پيروز اين ميدان، ابليس و لشکريان انس و جن اويند که در کشاکش غيبت و ظهور، شب ظلماني غيبت را تا هم اکنون امتداد داده اند.

 

از خود آغاز مي کنم که اگر هرکس از خود شروع کند، امر فرج اصلاح خواهد شد. ميخواهم به سوي تو برگردم. يقين دارم بر گذشته هاي پر از غفلتم کريمانه چشم مي پوشي؛ ميدانم توبه ام را قبول ميکني و با آغوش باز مرا میپذيري؛ ميدانم در همان لحظه ها، روزها و سالهاي غيبت هم برايم دعا مي کردي. من از تو گريزان بودم؛ اما تو هم چون پدري مهربان، دورا دور مرا زير نظر داشتي...

 

برگرفته از وبلاگ گل نرگس

 

العفو....العفو....العفو!

 

اللهم عجل لوليک الفرج


 

«بسم رب الحسين و بسم رب المهدی»

 

امروز داشتم به خیمه گاه فکر میکردم. به خیمه گاه حسین (ع) که چطوری طمعه اتشِ حقارت ناجوانمردان شده بود و حادثه عاشورا و ..........

 

داشتم فکر میکردم چه مردم پست و بی لیاقتی اون زمون زندگی میکردن... اگه مرد بودن چطور به خودشون اجازه میدادن خیمه امام حسین (ع) از مردان خالی بشه؟ چطور تونستن نظاره گر  باشن که جوانان رشید اهل بیتِ پیامبرشون، برای دفاع از زنان و کودکان قدم به میدان نبرد بذارن.....

 

با خودم میگفتم، چقدر نامرد بودن، چقدر سنگ دل بودن، چقدر پست و حقیر بودن، چقدر خواب غفلت مست شون کرده بود که صدای هل من ناصر ینصرونی رو شنیدن ولی همچنان در خواب سنگین غفلت ارمیده بودن. خیمه حسین(ع) تو دشت کربلا غریب بود و امروز..........

 

و امروز خیمه پسرش مهدی (عج)، ...................

نمیدونم کدوم صحرا، نمیدونم کجا، ....................

 

ولی هر جایی که هست بوی غیبت، بوی غربت، بوی بی یاوری، همه فضای دلم رو پر میکنه.

غریبی! عجب واژه آشنای دوریه.... اون روز حسین میان کوفیان غریب بود. دیروز فاطمه که تا به امروز مزارش غریبه... بقیع مون غریبه... مهدی(عج) تو غفلت منتظرانش، غریبه......... همش غربت، همش غیبت...


هر سال محرم و صفری باشکوه تر از همیشه. پر شیون تر از گذشته. تاسوعایی داغتر و عاشورایی سوزناکتر.... ولی...


ولی چرا بین این همه گریه کن حسین، بین این همه عزادار منتظر، بین این همه عاشق امامت و ولایت، پسر حسین(ع)، امام حاضر، مهدی موعود، منتقم زهرا، ..... چرا باید تو غیبت باشه؟ یعنی بین این همه ادم 313 تا منتظر واقعی پیدا نمیشه؟؟؟؟ یعنی واقعا اقامون اینقدر بین شیعیانش غریبه؟؟؟؟

 

وااااااااااااای.............

 

اینجا بود که دیگه فکر کردن بی معنی بود. اشک بود که لحظه های شرمندگی و شرمساری رو برام رقم میزد...............

 

ناخوداگاه رفتم سراغ یه کتاب، داغ دلم تازه تر شد. الان هم تصمیم گرفتم اون تکه اش رو برای شما بنویسم. امیدوارم شما پاسخی که از خودتون میگیرین، بیشتر از شرمندگی ای باشه که من بدست اوردم....

 

«... مهدی (عج) ادامه حسین (ع) است و انتظار ادامه عاشوار و بر آمده از آن؛ یکی رمز حیات شیعه است و دیگری رمز بقای آن.

فرهنگ عاشورا، دست مایه اساسی و مایه شکوفایی و بالندگی منتظران مهدی (عج) در عصر انتظار است.

پیوند عاشورا و انتظار و حسین و مهدی (عج) پیوند والد و ماولد است.

انتظار ادامه عاشورا، غدیر و بعثت است و ظهور روز فرج و مخرج حسین و ثمره خون اوکه در شریان تاریخ به جوش آمده است.

برای ما دورماندگان از صحنه عشورا، یک راه بیشتر نمانده و آن ثبت نام در کلاس انتظار و در آمدن در خیل منتظران است که در حقیقت انتظار، همان خیمه حسین (ع) است.»

 

امام حسین علیه السلام: «دنيا به پايان نخواهد رسيد تا وقتى كه خداوند مردى را از دودمان من مبعوث فرمايد و كيفر شما را بدهد»

 

 

پی نوشت: کتاب عاشورا و انتظار - اثبات الهداة ، ج 3، ص 505، ح 309 به نقل از شيخ طوسى، كتاب الغيبة

برگرفته از وبلاگ گروهی خیمه گاه حسین علیه السلام

 

 

کم کم داره بوی محرم از اون دورا به مشام میرسه. صدای کاروان عاشورا٬ از پس این سالهای دور٬ چه از نزدیک شنیده میشه.....

 

هر کس چله زیارت عاشورا گرفت٬ برای ظهور و فرج مولا٬ و شادی دل آقا٬ دعا رو فراموش نکنه....

 

 «التماس دعا»

 

«به امید ظهور موعود »

 

«اللهم عجل لوليک الفرج»